دوست دارم بنویسم ولی از چی ؟؟
از اینکه احساس میکنم دار مریض میشم
از علایم ام اس که تو وجود خودم میبینم و هر روز بیشتر احساسشون میکنم
از اینکه هر بار که دفتر خاطراتم رو باز میکنم گریه میگیره
از نبود کسی کنارم
از حال خوب رفیق هام
از بغض های که خفه ام میکنه
از قهقه های دروغیم برای خانواده
از چی بگم؟
رویا ساختن چیزی خوبیه اما رویا نا تمام خوب نیست چون نمیدونی اخر رویات چی میشه چون اخری نداره
اما واقعیت این دو روز
رفتیم تیر اندازی بین دختر ها بهترین بودم حتی بین پسرا هام تقربیا نشونه گیری خوبی داشتم
رفتیم کوه شلوغ کردم جیغ زدم حرصم رو سر سنگ ها خالی کردم افتادم ولی چیزی نشد
دلم میخواهد بازم شعر بنویسم قبلا حال خرابم تبدیل به شعر میشد
قبلا گریه ام شعر بود اما الان فقط گریه است
من هنوز مثل بچه های برای چیز های کوچیک ذوق میکنم
من هنوز برای گلسر ولاک و عروسک ذوق میکنم
من هنوز عاشق دویدن زیر بارونم
من ادم خوبی نیستم .دختر خوبی نیستم . کلی اخلاق مزخرف دارم .کلی زشتن.کعین یگ دارم پاچه میگیرم و...کلی دلیل دیگه برای بد بودن
چقدر دلم رضوان مغرور رو میخواهد شاد بودم ومغرور بودم حالم خووووب بود
بابا چرا رفتی؟ بابا ازت ناراحتم
رفتی که چی بشه؟حق داری این دنیا جای خوبی نیست ولی باید منم میبردی
خواستم همه اینا رو پاک کنم ولی میزارمشون
خالصه همه اش میشه
این دختره مرده
خالصه میشه کلی زر مفت زدم
حال بیشتر از این چرت پرت گفتن ندارم
پس فعلا میریم بمیرم
پی نوشت: یکی بهم گفت:تو لیاقت عاشقی نداری واسه همین کسی تو رو نمیخواهد واسه همینکه پسری تو رو نمیخواهد
بعد گفت تو همیشه تنها میمونی
بعدش گفت یه روزی میشه که من میخندم تو حالت بده
بعدش کلی چیزا دیگه گفت
ولی راست گفت من لیاقت عاشقی نداره
اصلا حالم از این احساسات مسخره بهم میخوره
قلبم خیلی وقته که سنگ شده از همون روز که فهمیدم لیاقت عاشقی ندارم بجای قلب سنگ گذاشتم
پی نوشت:هر طور دلتون میخواهد درمورد من فکر کنید هرجور عشقتون کشید قضاوت کنید
من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
چرا یکی نمیاد منو عاشق کنه منو لوس کن منو بخواهد
اهاااااان
یادم امد پسرا دختر مغرور دوست دارن
منم که خیلی وقته غرورم شکسته