جمعه ۱۰ ارديبهشت ۹۵
زنده ام ولی کاش میمیردم
اینکه روزی هزار بار حالم خرابه میشه به درک
تو خیابون راه میریم یه پیر مرد دست فروش کنار خیابون نشسته
بین وسیله هاش بسته ها تییییییییییییغ رو میبینم
من:نگار وایسا من برم یه بسته تیغ بخرم الان میام
نگار:بری دیگه باهات حرف نمیزنم
من سکوت میکنم فقط همین نگار مونده کنارم اگه اونم بره دیگه کسی رو ندارم سر قبرم گریه کنه
سوار اتوبوس میشم
بازم از کناراون مرد رد شدم ولی دیگه فرصت خرید نیست باید زود تر سوار بشم
یاد گرفتم وقتی دلم میگیره بگم به درک سر دلم داد میزنم ومیگم خفه شو
سر دلم فریاد میکشم میگم چیه چرا هی میگیری
به زودی این ناله هاب تمام میشه
به زودی دوستم پست اخر وبلاگم رو میزاه
چقدر خوابم میاد کاش بخوابم یه خوووواب عمیق وهمیشگی
پی نوشت:CO2یعنی کربن دی اکسید