ای ام افسرده
ای ام خسته
ای ام داغون
عاقا من چطور بگم خسته ام چطور بگم اعصاب ندارم
چرا مامان دیگه حواسش بهم نیست چرا هیچکس مثل قدیم ها نیست
اصلا بود ونبودم اصلا مهم نیست
چرا یکی نمیاد بگه چه مرگته لعتنی
چرا ؟؟اخه مگه میشه ؟؟؟
جالبه دیگه نگران ساکت بودنم نیستن چرا نگران این حال خرابم نیستن
مسخره اس ادم بعضی وقت دوست داره یکی بیاد بهش بگه چته ؟؟ دوست داره یکی بیاد و بگه لعتنی حرف بزن ؟؟
ولی ....
من از همه ادم های اطرافم دلگیرم من از دست همه شاکی ام
حتی از همون خدایی که میگه از رگ کردن بهم نزدیک تره شاکی ام
از خدا هم ناراحتم چه برسه به بنده هاش
شاید اندک اندک خیال تعطیل بشه چون حس وحال تایپ کردن نیست مطلبی هم ندارم برای گفتن و نوشتن
دلم برای خودم تنگ شده دلم برای همون ادم شیطون وشلوغ تنگ شده دلم تنگ شده برای روز های که پر از خاطره خوب بود
هییییی خدا دمت گرم خیلی باحالی خدا خیلیییییی ها اصلا ممنون که اینقدر ضد حال میزنی
پی نوشت:لطفا ترحم نکنید
شما از زندگی من خبر ندارین پس فکر نکنید الکی دارم ناله میکنم اگه تو وب نوشتم فقط برای اینکه دلم گرفته بود و کسی نبود که باهاش درد ودل کنم