چقدر دل نازک شدم چقدر شکننده شدم

یکی بیاد با من دعوا کنه 

دلم و دعوا میخواهد  که بعد جیغ بزنم  که بعد  داد بزنم  

اخرشم قهر کنم وگریه کنم 


دلم دعوا  میخواهد 

که بعدش قهر کنم 

بعدش ناز کنم 

بعدش کسی بیاد نازم رو بکشه 


خدایا به خودت قسم من دخترم  گاهی دلم میخواهد ناز کنم


بابایی یادته  یه زمانی نازم رو میکشیدی 


بابا کجای که دختر میخواهد لوس  بشه ولی نازش خریدار نداره  

نظر ۲ ۳ موافق ۰ مخالف

روز های معمولی من

دست دور گردنت میدازم  زل میزنم به چشم های عسلیت میگم :قربون برم  الهی برم سرکار  هرچی که بخواهی برات میخرم

میگی:یعنی  قول  میدی خانوم  مهندس شدی  دختر خوبی برای مامان و بابات  باشی قول فراموش شون نکنی

پیشونیت رو میبوسم میگم :اره  مامانی .

اشک های تو چشمات  که یادت  میارن که  بابا نیست 

یادم میاد که بابا نیست

تو گوشم میگی:البته  که همین الان  و همیشه دختر خوبی برای مامان بابات هستی 

اروم  از اغوشت بیرون میام .پناه میبرم که  اتاقم .اروم بی صدا  فقط به قاپ عکس روی دیوار خیره میشم 

الهی بمیرم  بابای که نشد حق فرزندی ام رو جبران کنم

الهی بمیرم که تا اخرین روز داشتی واسه ارامش ما تلاش میکردی

بمیرم که نشد خستگی هات رو در کنم 

بخدا میدونم که خسته بودی 

میدونم بابا برای اوردن یه لقمه نون حلال  صبح تا شب  کار کردی 


مامانی کاش بمیرم نبینم اشک تو چشم هات رو

کاش کور باشم نبینم  حال خرابت رو

کاش کر باشم نشونم که گاهی حواست نیست و یادت میره بابا نیست وسط حرفات جوری صداش میکنی که انگار هتوز هست


مامان  نابود میشم وقتی میبینم نبود بابا چقدر سخته برات 

چطور سه سال زنده موندیم 

روزهای اولی که بابا نبود فکر میکردم هیچ کدوم بعد از بابا زنده نمیمونیم 

ولی حالا  سه سال که بابا رو نداریم وهنوز زنده ایم 


دیگه تنها هدف برای درس خواندن اینکه برم سرکار  هدف اینکه  مامان خوشحال بشه  میخواهم خنده رو لب مامان بیاد.




پی نوشت:مادر من با من  سه ده فاصله  سنی داره

مامان  هنوز شبیه  مادر و مادر بزرگ هاش فکر میکنه اما من فکر ش رو دوست دارم

شاید مامان سواد نداره اما  خیلی مهربونه

خدا یا  خودت میدونی تنها دلیل زندگی ام  نفس های مامانه  

کمک کن  مامانم  به داشتن من افتخار کنه 

خدایا به خدایت قسم که مامانم بهترین  مامان دنیاست هواش رو داشته باش 

نظر ۲ ۲ موافق ۰ مخالف

پارک نوشت های من

رو نمیکت پارک کنارش  میشینم میگه رشته ات چیه؟

صنایع شیمیایی

چی هست؟؟

یه رشته هنرستانی که همون طور از اسمش معلومه  بیشتر با شیمی سروکار داره تو رشته ات چیه؟

تجری

همیچن با افتخار گفتم تجربی یه لحظه فکر کردم پزشکی  دارم اونم نه از دانشگاه تهران فقط دانشگاه خارجی

یکی نیست بگه اخه عزیز من  هنوز یه سال که داری تجربی میخونی  تازه فهمیدی زیست چیه چرا اینقدر  خودت رو میگیری

تازه  بدتر از اون  میگه وای   تجربی خیلی سخته کل شبانه روز چهار ساعت میخوابم  گوشی و Tvهم  کلا تعطیل


کمی نگاهش میکنم  بزار اینم فکر کنه هنرستان رفتن واسه بچه تنبل هاست  خبر نداره که یکی از بچه های تیز هوشان و چند تا از نمونه دولتی ها دارن  تو هنرستان درس میخونن  رشته شون هم صنایع شیمیاییه


لبخند میزنم میگم موفق باشه

مغرور تر میشه  میگه  چرا  ناراحتی؟؟پشیمونی رفتی هترستان؟کاش بیشتر درس میخوندی  تو برگه هدایت تحصیلی ات  تجربی میاوردی 

واقعا ناراحت شدم  میگم :ببین اون موقعی که من جز نفرات اول ریاضی استان بودم  تو اصلن نمیدونستی ریاضی چیه   اون موقع که من بورسیه تحصیلی داشتم 

تو اصلن نمیدونستی بوریسه رو چطور مینویسن 

توکجا بودی  وقتی من  از مدرسه نمونه دولتی گذشتم  فقط بخاطر اینکه دوستم قبول نشد  هزارتا بهونه اوردم که  رفتم مدرسه  معمولی 

وقتی من داشتم زیست میخونم  تو کجا بودی؟؟

از اینا بگذریم  واقعا فکر کردی نمره من پایین بوده که رفتم هنرستان؟؟

متاسفم که  افکارت مال سال هزار وسیصد پیچ ومهر است 

تو برگه  هدایت تحصیلی من اولویت اول تجربی بود 

وقتی همه مشاور های مدرسه به همه بچه ها میگن نرید تجربی به من گفتن برم تجربی 


بعدش خیلی  راحت ازش دور میشم  وچند متر اونطور  طرف تر میشینم رو جدول کنار پارک 

چقدر بدم میاد از ادم های  قضاوت میکنند 



پی نوشت:گاهی ادم میره پارک حالش خوب بشه بدتر میشه یه غربیه بد میره رو اعصابت 

وقتی  راهنمایی بودم  چون تو شیمی  و فزیک و زیست باهوش بودم  معلم مون  برای منن کتاب های سال های بالا تر میاورد مکه بخونم گاهی مال بچه های تجربی بود  مثلا زیست میخوندم 

یادمه که هر روز  وقتی خالصه اونی که خونده بودم رو سرکلاس برای معلمم میگفتم  برق تحسین رو تو چشم هاش میدیدم 

خیلی برام زحمت کشید تو راهنمایی

چقدر دلم براش  تنگ شده کاش یه روزی ببینمش  بگم تمام  عشقم رو به شیمی بدهکار شمام 

نظر ۵ ۱ موافق ۰ مخالف

خل وچل طوری های رضوانی

وقتی که  پسر عمو یهو نصف شب پیام میده که پایه کوه هستین 

وپشت سرش همه بهونه میارن بجزمن  باعث میشه  کل فامیل بخاطر من از کار و زندگی شون بگذرن بیان کوه 


وقتی که  شنبه امتحان مبانی کامپیوتر داری   و میدونی که از اون درس هیچ نمیفهمی مثل ادم عاقل پنچشنبه جمعه را به خرخوانی میگذارنی 

نه اینکه  برای پنچشنبه بری خونه اقایی برادر  وسایل نی نی که یه ماه دیگه به دنیا بیاد رو بچینی 

اگه پنچ شنبه را  خوشگذراندی  حداقل جمعه را درس میخوانی نه اینکه هوای کوه به سرت بزنه 

این میان  مادر هی یادت میاره امتحان داری تو کلا بیخیال لبخند دندان نما تحویلش میدی و میگوی وقت زیاده میخونم 


وقتی ساعت چهار  بلند میشی درس بخوانی  حداقل این بار درس میخوانی نه اینکه پست بزاری 


این همه  بیخیالی دلیلش را نمیدانم 

کلا هیچ ویت برای امتحان استرس نداشتم  اخر اخرش اینکه تابستان میرم امتحانش رو میدم دیگه(البته خدایی نکرده)


اینکه همیشه دختر عمو جون به من لطف داره و با خنده میگه رضوان تو بز کوهی هستی را بیخیال 

اینکه  بارون  امد خیس شدیم را بیخیال 

اینکه  توپ والیبال عزیزم  ترکید بیخیال 

اخه گم شدن رم گوشی با  اهنگ ها م رو کجایی دلم بزارم؟؟؟؟


اما اینقدر از دیدن لاله ها  گل های خوشگل بهار لذت بردم اصلن کوه و رود تخونه و جنگل کنار هم ادم رو حسابی سرخوش میکنه 

در پایان  رقص کوردی  با اقای برادر و  پسر عمو ها و بقیه لذت بخش بود 


خالصه امروز تو یه عکس 

نظر ۷ ۱ موافق ۰ مخالف

پیامبر من

سلام سلام سلام 

اصلن سلام و صد سلام 

من الان خوشحالم 

به مامانم یه قولی دادم 


ایام امتحان اصلن نمیخواهم افسرده باشم 

خسته شدم از گریه و زاری

میخواهم بخندم 


امروز روز عیده 

روز بعثت  پیامبر مهربانیه 

مثل تمام کورد ها امروز دف نوازی کردم 


من هنوز ته دلم ایمان دارم 

هنوز امید به زندگی دارم 



من کژال کوردم  لباس کوردی تنم میکنم 

میخندم 

چوپی میگیرم(رقص کوردی)



همین حالا دارم کورد کانال رو نگاه میکنم جوان های کوردستان  عراق که دارن میرقصن به عشق پیامبر 

رقص هماهنگ پسران کورد با لباس کوردی و هماهنگ دستمال تو هوا چرخاندن

هماهنگ پای روزی زمین کوبیدن 


بعدا کامل در مورد رقص کوردی میگم 


الان اومدم که بگممممم  عیدتون مبارک دوستای مجازی مهربون

ببخشید اگه ناراحت تون کردم 

 عاقایون خانووووما عیدتووون مبارک 

من خوبم و خوشحال 


اهنگ  کوردی شاد گوش میدم امروز 


حالم خوبم امروز  بخاطر پیامبره به برکت بعثت  پیامبر مهربانی 

نظر ۹ ۲ موافق ۰ مخالف

تمام شد

رضوان  مرد

تمام شد 

خوابید 

نظر ۳ ۰ موافق ۶ مخالف

من هنوز دارم co2تولید میکنم

زنده ام ولی کاش میمیردم 


اینکه روزی هزار بار حالم خرابه میشه  به درک 


تو خیابون راه میریم یه پیر مرد دست فروش  کنار خیابون  نشسته

بین وسیله هاش  بسته ها تییییییییییییغ  رو میبینم 

من:نگار  وایسا من برم یه بسته تیغ بخرم  الان  میام

نگار:بری دیگه  باهات حرف نمیزنم 

من سکوت میکنم  فقط همین نگار مونده کنارم اگه  اونم بره دیگه کسی رو ندارم سر قبرم گریه کنه 

سوار اتوبوس میشم 

بازم از کناراون مرد رد شدم ولی  دیگه فرصت خرید نیست باید زود تر سوار بشم 



یاد گرفتم  وقتی دلم میگیره بگم به درک  سر دلم داد میزنم ومیگم  خفه شو 

سر دلم فریاد میکشم میگم  چیه چرا هی میگیری

به زودی این ناله هاب تمام میشه 

به زودی  دوستم  پست اخر وبلاگم  رو میزاه 


چقدر  خوابم میاد  کاش بخوابم  یه خوووواب  عمیق وهمیشگی 

پی نوشت:CO2یعنی کربن دی اکسید 



نظر ۸ ۰ موافق ۰ مخالف

جواب بده لامصب

اینقدر سخته  یه نفر جوابت رو نده 

حتی بهت فحش هم نده سکوت کنه فقط


اهای یه نفر من غرورم رو زیر پا میزارم رو میگم خواهش  میکنم جواب بده

نظر ۷ ۵ موافق ۰ مخالف
گاهی در ذهنم چیزی میگذرد چیزی که اشوبی در درونم بر پا میکند
چیزی که انگشتانم را وحشی میکند وتمام این احساسات رو کیبورد خالی میشود
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان