بلند داد میزنم ومیگم دوست دارم رفیق مجازی2

 

من:نگار دلم برای ..... تنگ شده

نگار: خااااااک

من:نگار یه مدل خاصی دوستش دارم

نگار:به این مدل خاص میگن وابستگی مثلا من عاشق R نیستم میدونم که فقط وابستگیه  من وابسته محبت های وتوجه های اون شدم  ولی توچی؟

من: نه نیست ببین روانی من مدت های زیاد باهاش حرف نزدم یا اصلا باهاش نبودم که وابسته اش بشم  توجه هم بهم نکرده

نگار: خره منم همین رو میگم اون اصلا تو رو ادم حساب نمیکنه  اون  خود ش ع ش ق دا ره(این قسمت رو بلند داد میزد وهجی میکرد)

من: به درک  منم اون رو دوست دارم اون میتونه عاشق هرکسی باشه

نگار: رضوان بیان منطقی راضی ات کنم

من: منطق یعنی نباید دوسش داشته باشم منطق یعنی بیخیالش بشم منطق یعنی کسی رو ندیدی عاشقش نشو منطق یعنی عاشق ادم مجازی نشو منطق یعنی...

نگارمیپره  وسط حرفم رو میگه: تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره؟

من بی هوا گریه میکنم :نمیدوم نمیدونم نگار باور نمیشه یه روزی اینطور بشم (بی هوا که نه به هوا اون)

کاش گوشی ام رو نمیدادم به مامان

نگار: که چی بشه؟

من: که شاید برم اینستا

نگار: از قدیم گفتن خر خوان چون خر خوان ببیند خوشش اید(منظورش دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش اید)

من:نگار دارم دیوونه میشم چیکار کنم که از سرم بپره میدونی راستش حتی نبودش هم برام شیرینه تازه وبلاگش رو اپ نمیکنه (گررریه)

نگار: رضوان میدونی گاهی به عقلت شک میکنم  تو منطق و احساسات همه چی رو بهم ریختی خدا از تو فقط یکی خلق کرده تازه بعدشم پیشیمان شد اخه چرا اینقدر عجیب تشریف داری؟

من: نگار هیچ کسی من رو دوست نداره (گرررریه)

نگار: من دوست دارم عشششششقمممم

من یه جوری خیلی بدی نگاهش میکنم که میترسه ومیگه: وحشی خو دوست ندارم چرا چشمات رو اون طوری میکنی ادم میترسه

باز نگاهش میکنم: خیلی خب فهمیدم یه شوکولات نخور خاصی تو نگاهت هست(خودتون این قسمت رو بفهمید)

من: تازه تولدش هم هست  وای نگار چقدر دلم میخواهد برم بهش بگم اهای اقا بفهم دیگه من یهجوری میخواهمت  کاش میشد بهش بگم  اقا خودت رو نزن کوچه علی چپ  کاش بهش بگم تووولددددت مبارک دوووست مجازی

زززززنگ

ومن  ااشک هام رو پاک میکنم لبخند الکی میزنم میرم سرکلاس


                     تولدت مبارک  

 بلند داد میزنم میگم دوست دارم رفیق مجازی


پی نوشت: قضاوتم نکنید این روز هی دارم بی دلیل قضاوت میشم تازه فرصت دفاع هم بهم نمیدن فقط مجازاتم میکنند نه من ونه نگار رو قضاوت نکنید

ولی اگه راهکاری برای فراموشی دارید حتما بگید


این حرف ها مال دیروز بود مال چهار اسفند و تولد اون دوست مجازی

میخواستم ننویسم ولی اگه نمینوشتم اروم نمیشدم پس نوشتم


 


۲ موافق ۰ مخالف
کاش عشق باشد ...

هنوز برای عاشقی من  زوده

چشم قضاوت نمیکنیم :)

بنظرم تا میتونی ازش دوری کن.. این عشق ممکنه اذیتت کنه..

اذییت کرده

بعد تازه یه چیزی. الان قضاوت بشی چی میشه؟
فردی که قضاوتت میکنه کلا دو دیقه تو افکارش از تو یه چیزی برای خودش میسازه و بس. ولی تو روزی چند ساعت به این فکر میکنی که اون طرف چی درباره ی تو فکر کرده :)) خلاصه اینکه قضاوتی نیست والا از طرفِ من :/

ممنون

اوه اوه :))
اصن تعجب کردم فقط یه کامنت زیر پستِ تولدش هستا. باو برو یه تبریک بگو خب. در ضمن به حرف دوستت هم گوش بده. منطقی فکر کن. بعدها به این افکارت میخندی خاطره میشه :) بزرگ نکن چیزی رو :)

مگه میدونی کیه؟

خب من الان منطق حالیم نمیشه

میدونم بعد میخندم ولی فعلا دارم گریه میکنم

نه برا
رضوان عاشق بیه دی له دسمان چیه!
رضوان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله بله

و دس چیمه اساسی

دت ودس چیه و  تول نچو

گیااان؟


اخ چقدر این کامنت کردی چسبید  ناخود اگاه لبخند اورد رو لبم

 مرسی خانوم معلم

قضاوت کردیم دیگه تموم شد رفت فردام حکمو میزنیم پشت در برید بخونید :)
بی مزم خوب چیکار کنم :/

نه انتفاقا جالب بود


من عادت دارم به قضاوت شدن

عجب داستانی شده ها...

چی بگم؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
گاهی در ذهنم چیزی میگذرد چیزی که اشوبی در درونم بر پا میکند
چیزی که انگشتانم را وحشی میکند وتمام این احساسات رو کیبورد خالی میشود
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان