گوشی پر

از اون جای که بنده یه زمانی زیاد درس میخوندم و امسال  به صورت فاجعه وار  معدلم پایین امد  و کلا خیلی حواس پرت شدم 

گوشی  به صورت خیلی شیک مجلسی رفت پیش مامان خانوم  البته خودم گوشی رو تحویل دادم تا بلکه  یه خورده حواسم جمع درس ومشق بشه

پس گوشی پرررررر

 تلگرام پررررر اون گپی که میخواستم درست کنم هم پرررررر

اینستا پرررر

فقط وبلاگم مونده

چند تا شیطنت تو مدرسه انجام دادم و جای شما خالی

مدتی بود خیلی اروم ساکت شده بودم برای همین چند روز پیش  جای دوتا محلول رو عوض کردم  و کلی خوش گذشت  چون محلول عجیبی درست شد

نزدیک بود ازامایشگاه رو ببریم رو هوا

 دوم اینکه منیزیم اتیش زدم تو کلاس و خیلی خیلی جذاب بود

 خدا میدونه هر روز بیشتر عاشق رشته ام  میشم

تواتاق سرپرست رشته مون جمع شدیم به عادت همیشه پشت میزم معلم میشینم

خانوم ..... : رضوان بازم اونجا نشستی

من: اخ اخ  چقدر کمرم درد میکنه وای پام اخ ای ای

خانوم...: باشه بشین شلوغ نکن الکی   راستی چرا نمره هاتون داره میادپایین

 پریا: خانوم من امید ندارم

هستی: نوچ نوچ امید واسه چی میخواهی امید میاد حواست رو پرت میکنه  نوچ نوچ خجالت بکش پریا

من: امیددددددددد اخه امیددددد که حالا امید نبود نمیبشه کسی دیگه باشه مثلا رضای خدا

پریا همین طور سرخ وسفید میشه  خانوم سرپرست هم هی میخنده

من: نه میدونی هستی پریا در راه رضای خدا درست میخونه و امیدش به گندم های جامعه است

همه بچه های که از قضیه رضا و گندم و امید  خبر دارن منفجر میشن از خنده

(رضا:عشق پریا)(گندم:اسم دختر پریا در اینده)(امید:شخص خیالی )


وقتی با حواس پرتی کامل  رو برگه امتحان نقاشی میکشم اونم کاریکاتور معلم باعث میشه از کلاس بیرونت کنند

وقتی  بند پالتو دوستت رو به صندلی اش گره میزنی بعد وقتی بلند میشه گیر میکنه به صندلی و یه خورده دوستانه شوخی میکنید

وقتی که سوسک میندازی تو کلاس  بعدش بقیه جیغغغغ میزنند بعد خود قهرمان میشی و سوسک رو برمیداری برای  روز مبادا و زنگ بعدش سرامتحان سوسک میندازی رو میز معلم وکلی میخندی

وکلی خاطره با حال تو ذهنت جمع میشه احساس میکنی خیلی حالت خوبه


اما وقتی تو خونه ادم حسابت نمیکنند وقتی  کل روز مجبوری  ساکت گوشه اتاقت باشی وقتی دیگه کسی حواسش بهت نیست

وقتی  بغض میکنی و اروم  اشک میریزی  وقتی....

احساس میکنی خیلی بد بختی

بعضی وقت دوست دارم اصلا به خونه نرسم تومدرسه وخنده های الکی که پشتش یه عالمه بغض هست  خیلی بیشتر از خونه بهم خوش میگذره



پی نوشت: یه جای خوندم که گفته بود دختری قویی است که وقتی شب تاصبح گریه کرد روزبعدش اینقدر بلند بخنده که هیچ کس نفهمه گریه کرده حتی بالشتش هم که شاهد اشک هاش بود شک کنه که دیشب  داشت گریه میکرد این دختر

من خیلی قویی هستم بلند قهقه میزنم  صدای خنده دوستام  رو تو گوشم ذخیره میکنم  بلند میخندم که ثابت کنم حالم خوبه

ولی خودم خوب میدونم دارم روزمرگی میکنم 





۳ موافق ۰ مخالف
قسمت اول خاطراتی ک تعریف کردی خیلی جالب بود و منو یاد داستان هری پاتر انداخت خخخ ، نویسنده ی داستان خوبی میتونی باشی
در مورد قسمت دوم هم اینو بگم ک هیچی نمیتونم بگم :'(

کجاش شیبه داستان هری پاتر بود

ممنون لطف دارین

قسمت دوم جای حرف نداره


چقد باحال و پر انرژی !
+خونواده ها کلهمن آدم رو نمیفهمن ...

ممنون البته انرژی من فقط برای مدرسه  است


خانواده کلا ادم های عجیبی هستند

همیشه از ازمایشگاه بدم میومد :/

اووووف نگو قسمت جذاب زندگی من تو ازامایشگاه هست

عاشق دیونه شیمی هستم من

ای شیطون! مواظب باش مدرسه را نبری رو هوا

چشم  بزودی خبر افنجار رو میرازم تو وبلاگ

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
گاهی در ذهنم چیزی میگذرد چیزی که اشوبی در درونم بر پا میکند
چیزی که انگشتانم را وحشی میکند وتمام این احساسات رو کیبورد خالی میشود
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان